پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

ما در این سایت به شهدان دفاع مقدسمان میگوییم که همیشه ما پشت شما هستیم.
هزینه کپی برداری: یک فاتحه برای گذشتگان و شهدا.

آخرین نظرات
نویسندگان

۱۸۴ مطلب توسط «شهید گمنام» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰


ببخشید دوستان به خاطر بروز نشدن وبلاگ من دستگاه نداشتم  و پست امروز

شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند

ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم

غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .

دید در معرض تهدید دل و دنیش را “”” رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را

رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر “””چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را . . .

رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ “””از جبهه گریختن گناهی است بزرگ

ما بر سر پست انقلابیم اکنون “”” خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ . . .

کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو “”” دلم دوباره گرفته زبی‌خیالی تو

تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای “”” که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . . .

سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد “”” بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد

بلند شد سر خود را به آسمان بخشید “””سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد . . .

گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.

محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . .

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات “”” بر قامت بی سر شهیدان صلوات

خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .

شکر لله شیعه ای نامی شدیم “””اهل جمهوری اسلامی شدیم

از خمـینی درس عشق آموختیم “”” در تنور جنگ و جبهه سوختیم

بیعتی کردیم با سید علی””” راه حق در قول و فـعلش منجلی . . .

چفیه‌ی من بوی شبنم می‌دهد  “”” عطر شب‌های محرم می‌دهد

چفیه‌ی من، سفره‌ی دل می‌شود “”” جمعه، با مهدی، مقابل می‌شود . . .

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »

تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ “”” ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست “”” از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم “””برگرد ! تا سربند یا زهـرا (س) نبستیم . . .

ای شهید

ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینه‌دار خون تو اند آسمانیان
رنگین‌کمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنه‌خیز حادثه‌ها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید

کتاب حماسه های همیشه

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

جملات زیبا از حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری درباره شهید و شهادت

امام خمینی (ره) : 
* هراس ، آن دارد که شهادت مکتب او نیست.
* شهادت رمز پیروزی است.
* ملتی که شهادت را آرزو دارد پیروز است.
* شما چه در دنیا پیروز بشوید یا به شهادت برسید  ، پیروزمندید. 
* شهادت عزت ابدی است .
* شهادت فخر اولیا بوده است و فخر ما.
* شهادت در راه اسلام برای همه ما افتخار است.
* شهادت برای ما فیض عظیمی است.
* این حس شهادت خواهی [و] فداکاری بود که یک ملتی ،که هیچ نداشت، بر طاغوت غلبه پیدا کرد.
* یک ملتی که زن و مردش برای جان فشانی حاضرند ،و طلب شهادت می کنند، هیچ قدرتی با آن نمی تواند مقابله کند .
* خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست.
* ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است.
* یک همچو ملتی که آرزوی شهادت می کند، این ملت دیگر خوف ندارد.                 
* ملت ما خون داده است تا جمهوری اسلامی وجود پیدا کند.
* ملت ما عاشق شهادت بود، با عشق به شهادت پیش رفت این نهضت.
* ما از خدا هستیم همه ،همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست؛ و همه عالم به سوی او بر خواهد گشت.پس چه  بهتر که برگشتش اختیاری باشد و انتخابی، و انسان انتخاب کند شهادت را در راه خدا ،و انسان اختیار کند  موت را برای خدا، و شهادت را برای اسلام .

مقام معظم رهبری:
    بازماندگان و عزیزان شهدا باید همواره شکرگزار خداوند باشند.

    پیام شهداى هفدهم شهریور حفظ اسلام، قرآن و حدیث است.

    خاطره‏ى شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.

    رسم شهادت و سنت الهى قتل فى‏سبیل‏اللَّه، با نظام اسلامى زنده شد.

    زنده نگه داشتن یاد شهداى انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است.

    شهادت، بالاترین پاداش و مزد جهاد فى‏سبیل‏اللَّه است.

    شهادت، مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است.

    شهادت، نشانه‏ى استوارى است.

    شهادت، یعنى وارد شدن در حریم خلوت الهى.

    شهداى ما مظهر عقلانیت دینى و مدافع حقانیت و عدالت بودند.

    عزت امروز اسلام و مسلمین ثمره خون شهدا است.

    عظمت ما به خاطر شهادت جوانان و فرزندان این ملت است.

    یاد شهدا باید همیشه در فضاى جامعه زنده باشد.

    شهادت، مرگ تاجرانه است.


  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

 متن زیبا در مورد شهید و شهادت leilaaaaa.blogfa.com

 

 

چشم پاک دختری از جمله‌ای تر مانده است""" چشم‌های پاکش اما خیره بر در مانده است

روی دیوار اتاق کوچک تنهایی‌اش """ عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .

یاد و خاطره شهیدان گرامی باد

 

 


 

 

ای روشنای خانه امید، ای شهید """ ای معنی حماسه جاوید، ای شهید

چشم ستارگان فلک از تو روشن است"""ای برتر از سراچه خورشید ای شهید

 

 


 

 

 

ای شهیدان ، عشق مدیون شماست """هرچه ما داریم از خون شماست

ای شقایق ها و ای آلاله ها """ دیدگانم دشت مفتون شماست . . .

 

 


 

 

شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند

ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم

غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .

 

 


 

 

دید در معرض تهدید دل و دنیش را """ رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را

رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر """چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را . . .

 

 


 

 

رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ """از جبهه گریختن گناهی است بزرگ

ما بر سر پست انقلابیم اکنون """ خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ . . .

 

 


 

 

کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو """ دلم دوباره گرفته زبی‌خیالی تو


تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای """ که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . . .

 

 


 

 

سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد """ بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد

بلند شد سر خود را به آسمان بخشید """سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد . . .

 

 


 

 

گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.

محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . .

 

 


 

 

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات """ بر قامت بی سر شهیدان صلوات

خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .

 

 


 

 

 

شکر لله شیعه ای نامی شدیم """اهل جمهوری اسلامی شدیم

از خمـینی درس عشق آموختیم """ در تنور جنگ و جبهه سوختیم

بیعتی کردیم با سید علی""" راه حق در قول و فـعلش منجلی . . .

 

 


 

 

چفیه‌ی من بوی شبنم می‌دهد  """ عطر شب‌های محرم می‌دهد

چفیه‌ی من، سفره‌ی دل می‌شود """ جمعه، با مهدی، مقابل می‌شود . . .

 

 


 


در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »

تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

 

 


 

 

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ """ ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست """ از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

 

 


 

 

ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم """برگرد ! تا سربند یا زهـرا (س) نبستیم . . .

 

 



ای شهید

ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینه‌دار خون تو اند آسمانیان
رنگین‌کمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنه‌خیز حادثه‌ها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید

کتاب حماسه های همیشه

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ :.

 نقل شده است که : کسى همواره در دل شب با سوز و گداز خدا را مى خواند. کامش با لفظ ((الله الله )) شیرین بود. این حالت روحانى بر شیطان سخت آمد. پیش وى رفت و گفت : اى پررو! تو که مى بینى خداوند، در برابر دعاها و اصرار تو لبیکى نمى گوید، چرا این قدر لجاجت مى کنى ؟ بس است ، دعا کردن را رها کن و پى کار خود برو. آن مرد بى چاره از القاى شیطان ، افسرده گشت و دعا را رها کرد. او در خواب ((خضر)) را در باغى سبز و خرم دید. خضر به او گفت : چه شد؟ چرا دیگر ((الله الله )) نمى گویى ؟ در جواب گفت : من هر چه خدا را بیشتر مى خوانم جوابم را نمى دهد. حضرت خضر گفت : خداوند، به من فرمود: به تو بگویم : مگر باید جواب خدا را از در و دیوار بشنوى ؟ همین که ((الله ، الله )) مى گویى ، جذبه خدایى تو را به سوى خود مى خواند و همین ، لبیک گفتن خدا به تو است . نیز گفت : اى بنده خدا! خداوند متعال به فرعون جاه و جلال داد تا او دست به دعا بر ندارد و خداوند ناله او را نشنود. پس از عزیز و اى مؤمن ! بدان که همان سوز و گداز تو، دلیل بر راه یابى و پذیرش توبه تو است .

مولانا این داستان را چه زیبا سروده :

آن یکى ((الله )) مى گفتى شبى                   تا که شیرین مى شد از ذکرش لبى
گفت : شیطان آخر اى بسیار گو                     این همه ((الله )) را لبیک مگو
گفت : شیطانش خمش اى سخت رو             چند گویى آخر اى بسیار گو
مى نیاید یک جواب از پیش تخت                     چند ((الله )) مى زنى با روى سخت
او شکسته دل شد و بنهاد سر                      دیده او در خواب خضر را در خضر
گفت : همین از ذکر چون وامانده                    چون پشیمانى از آن گش خوانده
گفت : لبیکم نمى آید جواب                          زآن همى ترسم که باشم رد باب
گفت : او را که خدا این گفت به من                که برو با او بگو ممتحن
گفت ، آن ((الله )) تو لبیک ماست                   و آن نیاز درد سوزت پیک ماست
حیله ها و چاره جوییهاى تو                           جذب ما بود و گشاد این پاى تو
ترس عشق تو کمند لطف ماست                   زیر هر یارب گفتنش دستور نیست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست                  زآن که یا رب گفتنش دستور نیست
بر دهان و بر لبش قفلست و بند                     تا ننالد با خدا وقت گزند
داد مر فرعون را صد ملک و مال                       تا بکرد او دعوى عز و جلال
در همه عمرش ندید او درد سر                      تا ننالد سوى حق آن دهان
داد او را جمله ملک این جهان                        حق ندادش درد و رنج و آن دهان
درد آمد بهتر از ملک جهان                             تا به خوانى مر خدا را در نهان
خواندن بى درد از افسرد گیست                    خواندن با درد از دل برد گیست

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

قبل از شروع عملیات والفجر 4 عازم منطقه شدیم و به تجربه در خاک زیستن، چادرها را سر پا کردیم. شبی برادر زین الدین با یکی دوتای دیگر برای شناسایی منطقه آمده بودند توی چادر ما استراحت می‌کردند. من خواب بودم که رسیدند. خبری از آمدنشان نداشتیم. داخل چادر هم خیلی تاریک بود. چهره‌ها به خوبی تشخیص داده نمی‌شد. بالا خره بیدارشدم رفتم سر پست. مدتی گذشت. خواب و خستگی امانم را بریده بود. پست من درست افتاده بود به ساعتی که می‌گویند شیرینی یک چرت خواییدن در آن با کیف یک عمر بیداری برابری می‌ کند، یعنی ساعت 2 تا 4 نیمه شب لحظات به کندی می‌گذشت. تلو تلو خوران خودم را رساندم به چادر. رفتم سراغ «ناصری» که باید پست بعدی را تحویل می‌گرفت. تکانش دادم. بیدار که شد، گفتم: «ناصری. نوبت توست، برو سر پست» بعد اسلحه را گذاشتم روی پایش. او هم بدون اینکه چیزی بگوید، پا شد رفت. من هم گرفتم خوابیدم. چشمم تازه گرم شده بود که یکهو دیدم یکی به شدت تکانم میدهد … «رجب‌زاده. رجب‌زاده.» به زحمت چشم باز کردم. «بله؟» ناصری سرا سیمه گفت: «کی سر پسته؟» «مگه خودت نیستی؟» «نه تو که بیدارم نکردی» با تعجب گفتم: «پس اون کی بود که بیدارش کردم؟» ناصری نگاه کرد به جای خالی آقا مهدی. گفت: «فرمانده لشکر» حسابی گیج شده بودم. بلند شدم نشستم. «جدی میگی؟» «آره» چشمانم به شدت می‌سوخت. با ناباوری از چادر زدیم بیرون. راست می‌گفت. خود آقامهدی بود. یک دستش اسلحه بود، دست دیگرش تسبیح. ذکر می‌گفت. تا متوجه‌مان شد، سلام کرد. زبانمان از خجالت بند آمده بود. ناصری اصرار کرد که اسلحه را از او بگیرد اما نپذیرفت. گفت: «من کار دارم می‌خواهم اینجا باشم» مثل پدری مهربان به چادر فرستادمان. بعد خودش تا اذان صبح به جایمان پست داد.
منبع:کتاب افلاکی خاکی 
راوی:حسین رجب‌زاده  

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

نامه های شهید احمد محسنی برای خانواده اش :

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت پدر و مادر و خواهران و برادرانم سلام عرض می کنم. امیدوارم که حالتان خوب باشد و اگر از احوالات اینجانب احمد محسنی خواسته باشید، بحمدالله سلامتی برقرار است و هیچ گونه جای نگرانی وجود ندارد، جز دوری شما که در آینده بر طرف می شود و نامه پر مهر و محبت شما که داداش زحمت نوشتن آن را کشیده بود وقتی به دستم رسید که ما تازه از عملیات کربلای ۵ برگشته بودیم و خیلی خوشحال شدم و من یک تلگراف صوتی زدم و حتماً به دست شما رسیده است. ما که اعزام شدیم همگی را به گردان پیاده تقسیم کردند و من فعلا ًدر گردان سلمان بسر می برم و خیلی حال ما خوب است و شما هم نباید نگران من باشید و امیدوارم شما و مخصوصاً مادرم نگران من نباشد و همانطوری که خودتان می دانید عمر انسان دست خداوند است و خداوند خودش محافظ ما است و باید شما هم دعا گوی ما باشید.

سلام گرم مرا به دوستان و آشنایان برسانید.

دیگر عرضی ندارم جز سلامتی که از خداوند متعال برای شما می خواهم.

..........................................

بسم الله الرحمن الرحیم

ضمن عرض سلام و خوش آمد

امیدوارم که حالتان خوب بوده باشد و اگر از احوالات اینجانب احمد محسنی خواسته باشید بحمدالله سلامتی برقرار است و هیچ گونه نگرانی خاصی و جود ندارد جز دوری شما که به لطف خداوند بر طرف می شود باید عرض کنم که الان که نامه می نویسم نیمه شب روز ۸/۱۱/۶۵ است و التماس دعا داریم و به هر حال ما بچه ورامینی ها که روز اعزام دیدید باهم هستیم و از شما می خواهم که به حاجی نظری که کوچه پازوکی می نشیند خبر سلامتی را برسانید. وقت عزیز شما را نمی گیرم و حلالیت می طلبم و به تمام دوستان و آشنایان سلام مخصوص برسانید.

دیگر عرضی ندارم جز سلامتی و کامیابی شما را از خداوند متعال خواهانم.

خدا حافظ شما

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

دلم گرفته،بازم چشام بارونیه،وای،وای،وای


خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه،وای،وای؛وای


شهید گمنام سلام،خوش اومدی،مسافر من،خسته نباشی پهلون


شهید گمنام سلام،پرستوی مهاجر من،صفا دادی به شهرمون


وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید،تو مگه کجا بودی؟


وقتی رسیدی کوچه ها نسیم کربلا رسید،تو مگه کجا بودی؟

 


وقتی رسیدی همه جا عطر گل نرگس اومد،مگه با آقا بودی؟


وقتی رسیدی همه اشکا مثل زهرا(س)می چکید،تو مگه کجا بودی؟


شهید گمنام،دوباره زائرت شدم،وای،وای،وای


شهید گمنام،بازم کبوترت شدم،وای،وای،وای


شهید گمنام بگو،بگو به من حرف دلت رو،تا کی می خوای سکوت کنی!


شهید گمنام بگو،پس کی می خوای فکری برای بغض توی گلوت کنی؟


راستی هنوز مادر پیرت تو خونه منتظره،چرا اینجا خوابیدی؟


راستی مادر نصفه شبا با گریه از خواب می پره،چرا اینجا خوابیدی؟


راستی بابات چند ساله دق مرگ شد و عمرش سر اومد،خدا رحمتش کنه!


راستی کسی نیست مادر و حتی یه دکتر ببره،چرا اینجا خوابیدی؟


خودم می دونم،شرمنده پلاکتم،وای،وای


مدیون اشکِ فرزند بی پناهتم،وای،وای


حق داری هر چی بگی،تازه دارم کنار قبرت فکر دقایق می کنم!


حق داری هر چی بگی،به روم نیار گلایه هاتو خودم دارم دق می کنم!


باشه دیگه کل وصیت هاتو اجرا می کنم،تو فقط غصه نخور!


باشه دیگه دعا برا یوسف زهرا می کنم،تو فقط غصه نخور!


باشه دیگه کاری برا غوغای محشر می کنم،تو فقط غصه نخور!


باشه دیگه فکری برا اشکای رهبر میکنم،تو فقط غصه نخور!

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

گنده لات تهران بود و توی مشروب فروشی کار می کرد

هیکل بزرگی داشت و همه ازش حساب می بردند
بعضی از قمار بازای بزرگ تهران استخدامش می کردند
میشد بادیگارد قماربازا
بچه که بوده باباش می میره
خودش می مونه و مادرش
کاری از دست مادر هم بر نمی یومد
سند خونه رو گذاشته بود توی طاقچه
تا از کلانتری زنگ می زدند ، می دونست دعوا کرده و باید بره بیرونش بیاره
وقتی می رفت کلانتری همه می شناختنش و می گفتند مادر شاهرخه
خیلی ها می گفتند: این پسر که برات آبرو نذاشته ، چرا نفرینش نمی کنی؟ مادر هم سر نمازها گریه می کرد و می گفت:
خدایا بچه ی من رو سرباز امام زمان عج قرار بده
خیلی ها از این دعای مادر خنده شون می گرفت
می گفتند: بچه ی قمار باز و مشروب خور و مست تو کجا و امام زمان عج کجا؟
اما انگار اثر دعای مادر رو نادیده گرفته بودند


سال 57 همراه انقلاب ، درون شاهرخ هم انقلابی بپا شد
توبه کرد و 
رفت جبهه و کاری کرد کارستون
عراقی ها تا می فهمیدند شاهرخ توی منطقه ی عملیاتیه ، تنشون می لرزید
صدام برا سرش جایزه بزرگی گذاشته بود
تا اینکه بالاخره توی یه عملیات شهید شد
پیکرشم برنگشت
انگار می خواست حضرت زهرا سلام الله علیها براش مادری کنه...

اینه اثر دعای مادر
نکنه از دعای خیر مادرمون محروم بشیم
نکنه مادرمون ازمون برنجه
دست مادرمون رو ببوسیم
به قول شاعر
آبروی اهل دل از خاک پای مادر است

هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است
سلامتی همه ی مادران عزیز و شادی روح مادران از دنیا رفته صلوات..

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

قسمتی از وصیت نامه شهید:

خدایا! بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم! من ضعیف و ناتوانم؛ دوست دارم چشم هایم را دشمن در اوج دردش در کردستان از حدقه درآورد و دست هایم را در تنگه چزابه قطع کند؛ پاهایم را در جزیره مجنون دفن کند و قلبم را در سومار، آماج رگبارهایش قرار دهد و سرم را در شلمچه از تن جدا نماید؛ تا در کمال فشار و آزار، دشمنان مکتبم ببینند که اگرچه چشم ها و دست ها و پاها و قلب و سینه و سرم را گرفته اند، اما یک چیز را نتوانسته اند بگیرند. و آن ایمانم و هدفم است و عشقی که به معشوقم دارم. خدایا! من بنده گناهکاری هستم که به درگاهت روی آورده ام. من خالص نبودم، خدایا با این همه گناه باز به رحمت تو امیدوارم. خدایا! از تو می خواهم از رحمت هایی که به شهدا ارزانی داشته ای و مقام والایی که به آنها عطا کرده ای، مرا هم بهره مند سازی و تحت رحمت خود قرار دهی. اگر توفیق شهادت یافتم، برادرم را به سنگر من بفرستید تا به فرموده های امام امت جامه عمل بپوشد.

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

شهید حسن حسن زاده سرای

فرزند: یدالله / تاریخ تولد: 1349 / محل تولد: تبریز

تاریخ و محل شهادت: 27/11/64 / عملیات: والفجر 8

گوشه ای از زندگینامه شهید:

در اوایل پاییز 1349 در یک خانواده مذهبی فرزندی عزیز، با تبسم خویش، صفا و شادمانی را به اهل خانه و روستای سرای هدیه نمود. در آن ایام کودکی که با بازی ها و رویاهای کودکانه همراه بود، از آغوش گرم پدر محروم شد و وارد دنیای مشکلات و امواج پرتلاطم زندگی گردید؛ ولی با این وجود، تحصیلات خود را تا کلاس دوم راهنمایی ادامه داد و با شروع جنگ تحمیلی با اشتیاق فراوان به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت. این جوان متین، حامی مظلوم وشیفته امام بود. حدود سه ماه در آن وسعت افلاکی جبهه ها، آموزش های نظامی را فراگرفت و دریافت که ارزش های حاکم بر جبهه خیلی والاتر و برتر از ارزش های دیگرند. بنابراین حاضر نشد از جبهه دست بردارد و ماه ها درمیان افلاکیان خاکی به جهاد و تهذیب نفس پرداخت تا در عملیات افتخار آفرین «والفجر 8» شرکت کرده و با قامتی افراشته و خونین به ملاقات دوست شتافت.

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

مجموعه چهل حدیث با موضوع شهید و شهادت

با فرمت pdf  آماده گردیده، تقدیم شما می گردد.


برای دریافت فایل ها، اینجا را کلیک کنید

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟

حاجی دیگر نمیخندی ...! چه شده آن لبخندهای دائمت؟

حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود ...سرت را بالا بگیر...

 به چه می اندیشی؟

از چه دلگیری؟ ...

راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند شماها رفتید بجنگید که چه بشود؟ خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید

آن وقتها جبهه میگرفتم و جوابشان را میدادم.

حالا خودمانیم حاجی، بینی و بین الله رفتی که چه بشود؟

رفتی که آزادی داشته باشیم؟

رفتی که عده ای مانتوهایشان روز به روز تنگ تر و روسری هایشان روز به روز کوچکتر شود؟

رفتی که ماه محرمی هم پارتی بگیرند و جشن های آنچنانی؟

رفتی که عده ای دختر و پسر به هم که میرسند دست بدهند و اگر ندهند به هم بگویند عقب مانده ؟ 

حاجی جان ؛ جای پلاکت را این روزها زنجیرهای قطور گرفته !

جای شلوار خاکی ات را شلوارهای پاره پوره و چاک چاک گرفته (که به زور پایشان نگهش میدارند)!

جای پیراهن ساده ی "مردانه ات" را تی شرت های مارک دار  گرفته(بعضا آب رفته اند) !

 پسرانمان زیر ابرو بر میدارند ! دخترمان ابرو تیغ میزنند !

اوضاعی شده دیدنی ... پارکها ، سینماها ، پاساژها شده اند سالن مد ! و البته دوست یابی!

 حاجی تو رفتی که خودت را پیدا کنی و خدایت را

اینها مانده اند و دارند خودشان را گم میکنند !

حاجی ؛ گلوله دست شما را زخم انداخت و بعدها برد ، اینجا خودشان بر سر و صورت و دست و بازویشان زخم و نقش می اندازند که زیبا شوند ... !!!

اینجا به کسی بگویی : خواهرم ... هنوز بقیه حرف را نگفته شاکی میشود که چرا شما بسیجی ها نمیگذارید راحت باشیم؟ما آزادی میخواهیم ...چرا شماها نمیفهمید؟

اینجا اگر ماه رمضان به بعضیها گفتی ماه رمضان است،حرمت نگه دارید.تو را میکشند...به همین سادگی

اگر گفتی آقا مزاحم ناموس مردم نشو ،تو را میکشند و کمترینش اینست که چشمت را کور کنند...به همین سادگی

داغ بر دلم مانده ...

و من مات و مبهوت از این همه شجاعت که تو لا اقل از ما انتظارش را داری و نداریمش !

اینجا پسری با تیپ آنچنانی هرچقدر هم که بی احترامی کند به غیر و سر وصدا کند ،همه میخندند و میگویند چه بانمک !

اما پسری مذهبی که با صدای بلند صلوات بفرستد بعد از نماز جماعت : بعضیها میگویند: زهرمار ! داد نزن سرمون رفت !!!

دختری با مانتوی کوتاه و تنگ و آستینهای بالا زده شده با قر و غمیش راه برود همه میگویند چه باکلاس!

 اما دختری چادری که بخواهد از کنارشان رد شود میگویند : صلواااااات : اللهم صل علی محمد و آل محمد

اینجا به خیلی چیزهایی که اعتقاد تو بود میخندند ! به ریش میخندند ...به چادر میخندند ... به لباس پیغمبر میخندند ...

راستی فرمانده ... این کتاب صورت هم عالمی دارد ! "فیس بوک" را میگویم

شرف و ناموس و اعتقاد بعضا پر ! عکسهایی در این فیس بوک از خود و خانوادشان میگذارند که آدم شرمش میشود نگاه کند

شما میگفتی "یاعلی" و زندگی میساختی

اینها عکس میگذارند ...خاطر خواه میشوند ... زندگی شروع میشود آن هم با یک "لایک" ... فردا هم طلاق!عجب پروسه ای!!!

این هم به نام آزادی !!! ... 

این نظام را اعتقاد نگاه داشته... به تو میگویند آزادی نداری ... راحت باش ... زندگی کن!!! که دست از اعتقادت برداری

ما میگوییم بندگی کن و خوب زندگی کن ... آنها میگویند زندگی کن ،آزاد باش ...(هرزه بودن هنر است !)

خلاصه حاجی

جای ارزشها عوض شده ...دعایمان کن.

به خودم میگویم: به دلم :

بسوز ...آتش بگیر...

آتش بگیر تا که بفهمی چه میکشم

رنگ ها عوض شده ... حاجی دریاب ...

یا صاحب الزمان : دلت خون است آقا ... خدا صبرت بدهد ... .

  • شهید گمنام