قسمتی از وصیت نامه شهید:
خدایا! بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم! من ضعیف و ناتوانم؛ دوست دارم چشم هایم را دشمن در اوج دردش در کردستان از حدقه درآورد و دست هایم را در تنگه چزابه قطع کند؛ پاهایم را در جزیره مجنون دفن کند و قلبم را در سومار، آماج رگبارهایش قرار دهد و سرم را در شلمچه از تن جدا نماید؛ تا در کمال فشار و آزار، دشمنان مکتبم ببینند که اگرچه چشم ها و دست ها و پاها و قلب و سینه و سرم را گرفته اند، اما یک چیز را نتوانسته اند بگیرند. و آن ایمانم و هدفم است و عشقی که به معشوقم دارم. خدایا! من بنده گناهکاری هستم که به درگاهت روی آورده ام. من خالص نبودم، خدایا با این همه گناه باز به رحمت تو امیدوارم. خدایا! از تو می خواهم از رحمت هایی که به شهدا ارزانی داشته ای و مقام والایی که به آنها عطا کرده ای، مرا هم بهره مند سازی و تحت رحمت خود قرار دهی. اگر توفیق شهادت یافتم، برادرم را به سنگر من بفرستید تا به فرموده های امام امت جامه عمل بپوشد.
- ۹۴/۰۹/۱۱