بسم رب الشهدا والصدیقین
برادر رشیدم میگویند باور کنم که دیگر نیستی
باور کنم که دیگر رفته ای
اما باتمام
ناباورانه ام حساب ندیدنت رانمیدانم
نمیدانم چند ماه است به آغوش نکشیدمت
نمیدانم آخرین باری که دستای مردانه ات را بوسیده ام کی بود
هیچ کدام را هنوز بعد از یکسال بخاطر نیاوردم
اسمش شد ه یکسال ولی تو بیشتر از اینها مدافع شده بودی ومن ندیدمت ....
انگار حافظه ام را بعد از پر کشیدنت ازدست داده ام فقط یادم مانده که هنوز منتظرت هستم
هنوز دستان مردانه ات را میخواهم تا باز به مزاح به سمت من دراز کنی تا ببوسمش
هنوز منتظرم تابیایی وباز رفتنت را به رسم آمدنت به تآخیر بیاندازم
گاهی از شوق آمدنت
به در خیره میشوم ...
نمیدانم چرا ....
ولی امید دارم
فقط یادم مانده تو میایی
اما نمیدانم .....
کی...
کاش همه بگویند که تو می آیی ....
بمناسب سالروز آسمانی شدن برادر
دلنوشته خواهر شهید قدیر سرلک