پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

ما در این سایت به شهدان دفاع مقدسمان میگوییم که همیشه ما پشت شما هستیم.
هزینه کپی برداری: یک فاتحه برای گذشتگان و شهدا.

آخرین نظرات
نویسندگان

۱۸۴ مطلب توسط «شهید گمنام» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خبر شهدا

جنازه‌های شهدای غواص داخل کانال‌ها و دیگر جاها افتاده بود و در بیرون هم بسیاری از کشته های عراقی و بعضا شهید خودی، اما خبری از حتی یک نفر نیرو (چه خودی و چه دشمن) نبود.
شناسه خبر : 13522 تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۲۹
 
 

 
 
عملیات کربلای 4 از جمله عملیات های ناموفق هشت سال جنگ تحمیلی بود که اگر چه رزمندگان اسلام با همه وجود جنگیدند اما اهداف تصرف نشد و شهدای بسیاری را تقدیم اسلام کرد.

در این عملیات بیشترین شهدا از غواص ها بودند. روایتی از این عملیات را که برشی از کتاب اخراجی هاست خواهید خواند. این کتاب مجموعه خاطرات شهید حاج احد محرمی علافی(دایی) از بچه های اطلاعات عملیات لشکر 31 عاشورا بود و سال 89 به دلیل جراحت های شیمیایی به شهادت رسید.

مرخصی‌ام بیشتر از بیست روز طول نکشید. احمد گفته بود برو استراحت کن؛ ولی چه استراحتی! من خستگی‌ام در جبهه از تنم در می‌رفت. روزهای مرخصی به خون دل‌خوری از دیدن وضعیت بی‌تفاوت‌های مفت خور و مرفه پشت جبهه (تبریز) می‌گذشت و شب‌هایش به حضور در پایگاه مقاومت محل (مسجد شهید بهشتی- خیابان آبرسان) که بیشترش کنترل نگهبانی بود و گذاشتن «ایست- بازرسی» در خیابان‌ها که دنبال ضد انقلاب‌ها بودیم تا انقلاب را مثل موریانه از درون نپوشانند و جلوگیری از به راه افتادن فسق و فجور که اهلش مترصد بودند تا ماها یک لحظه غافل بشویم تا سوار  خر مراد شوند و آن‌وقت برایشان هیچ چیز فرق نمی‌کرد؛ اما برای ماها چرا، که پیام‌آور خون‌هایی بودیم که سنگینی رسالتش هر لحظه روی دوشمان سنگینی می‌کرد و دلمان نمی‌خواست کمر خم کنیم.
  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

نامه های شعله ور

زندگی نامه شهید قریب علی فراستی

Image

شهید قریب علی فراستی(میاب)

تاریخ تولد: ۱۳۴۰/۵/۱۹

محل تولد : روستای میاب از توابع شهرستان مرند

تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۲۰

قریب علی فراستی در سال ۱۳۴۰ در خانواده ای معتقد و اهل تقوا در مرند دیده به جهان گشود و از همان ابتدای زندگی با قشر محروم جامعه آشنا و همراه شد.

قریب علی دوره ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند بعد از دوره ابتدایی همراه خانواده راهی تهران شد و از سال ۱۳۵۱ به بعد در رشته ورزشی فوتبال دروازه بان حرفه ای در منطقه قرچک – ورامین به شمار می رفت . در سال ۱۳۵۹ با دختر داییش ازدواج کرد و پس از آن به خدمت سربازی رفت پس از دوره آموزشی در خط مقدم جبهه روغابیه، خرمشهر و … با شجاعت با دشمن جنگید و زمانیکه فقط از خدمتش پنج ماه مانده بود ….

این جهادگر بزرگ سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۲/۱۵ در عملیات بیت المقدس در حین آزادسازی خرمشهر به مقام رفیع شهادت نایل شد و در ۲۰ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ در بهشت زهرا در کنار همرزمانش آرمید.

هوشمندی ، بصیرت ، شجاعت و قاطعیت از ویژگی های بارز این شهید والا مقام شهید قریب علی فراستی بود . 

 

 

 نمونه ای از دست نوشته های شهید قریب علی فراستی:

چهارشنبه۶۱/۲/۱۵ساعت در حدود۵بعدازظهر است که به اتفاق چند تن از دوستان هم سنگری و همه با هم در روی خاک های آزاد شده از دست عراقی ها نشسته ایم و منتظر ساعت۱نیمه شب هستیم قرار است حمله آغاز شود .
حال،دارد باران می آید و ما هیچ سرپناهی نداریم  که از بارش باران در امان باشیم . شاید این باران امشب خیلی کمکمان کند . ساعت یک شب حمله دیگری داریم که به امید خدا و رمز یاعلی مدد این چند کیلومتر خاکمان را هم از دست این مزدوران عراقی پس خواهیم گرفت. در حدود یک هفته است که حمام نرفته ایم و هرروز در خاک های اینجا غلت خوردیم و دراز کشیدیم ولی با تمام این وجود باز هم اینجا را دوست داریم و این نوع کارها را ،چون اینجا یک حال و هوای دیگری دارد. اگر وضع زندگیمان این اجازه را به ما می داد تمام طول عمرمان را در اینطور جاها می گذراندیم و در این راه ها خدمت می کردیم . چون کار برای خدا و خلق خدا هیچ وقت خستگی نمی آورد.
اگر امشب هم حمله کنیم این سومین حمله است که در آن شرکت می کنیم .
حمله اول شوش دانیال ،حمله دوم روغابیه ،حمله سوم هم خرمشهر ،به خدا قسم که مثل آن دو دیگر پیروز می شویم. چون خداوند وحضرت علی (ع) با ماست و راهنمایمان .
باران دارد بند می آید ولی آسمان هنوز پر از ابرهای سیاه گرفته است . از خانه و خانواده ام هیچ خبری ندارم از خدمتم درست ۵ماه دیگر مانده تا تمام شود .
دلم برای خانه و خانواده و همسرم خیلی تنگ شده است. هیچ نامه ای از خانواده ام به دستم نرسیده شاید هیچ وقت هم نرسد . چون وضع مان معلوم نیست نه گروهانی و نه گردانی ونه حتی نامه رسانی .
هر وقت حمله ای داریم به این فکر میکنم که اگر به امید خدا شهید شوم همسرم و خانواده ام چه خواهند کرد و یا چه عکس العملی از خود نشان می دهند . خسته هستم دوستانم رفتند تا برای امشب آماده شوند من هم باید کارهایم انجام بدم و آماده شوم تفنگم خراب شده رگبار نمی زند و فقط تک تیر می زند باید آن را هم درست کنم.

به امید خدا
ومن الله توفیق

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

در دل سنگر با خود سخن می‌گویم: راستی چه خوب از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. آیات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد سرود کنم و بعد شعار زندگی کنم، باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد. و بعد با آن برای خود توشه بسازم و توشه را راهی گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم.

آیات جهاد را شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح و … همه را پیدا کنم و سنگرم کلاس درسم باشد. و سنگرم میعاد‌گاه ملاقاتم با خدا شود. سنگرم محرابم گردد، سنگرم خانه امیدم گردد و سنگرم قبله دومم گردد. از فردا حتماً بیشتر قرآن خواهم خواند. در دل سنگر با خدا سخن می‌گویم.
  • شهید گمنام
  • ۳
  • ۱

🌷بسم الله الرحمن الرحیم...🌷

🌷سلام ودرود بر همه کسانی که🌷
🌷وارد به این وبلاگ میشوند اگر میشود 🌷
🌷و امکانش هست برای شادی روح پدر من 🌷
🌷و برای شادی روح عموی بنده که شهید هم میباشند 🌷
🌷یک صلوات ویک فاتحه ای بفرستین     الفاتحه🌷
🌷اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌷
🌷این سایت روزانه یک بار بروز رسانی میشود🌷
🌷هرکسی که از وبلاگ ما دیدن کند🌷
🌷و به ما نظر بدهد(درباره وبلاگ یا ....)🌷
🌷و وبلاگتان را بنویسید حتما از وبلاگ شما دیدن میشود🌷
🌷ممنون از همه کسانی که از این سایت دیدن میکنند🌷
  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

شهید خندان



ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ: ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینه‌اش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ.

 ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ می‌کرﺩ.
 
 
 ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵ.

 ﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ می‌زﺩ.

 ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭی.

 ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴ‌‌ﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی ﺧﻂ مقدم ﮐُﻤﭙُﻮﺕ می‌فرستن،

 ﻋﮑﺲ ﺭُﻭی ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﻧَﮑﻨﻦ!

ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮی ﺑﮕﻮ.

 ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯی ﮔﻔﺖ: آﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭنی، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓتاده...!

 و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد............"

شهید رضا قنبری، معروف به "شهید خندان"تهران سال 1364
  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

٢٢ بهمن

٢٢ بهمن روز بیعت با امام (ره) این روز بزرگ به همه ایرانیان تبریک میگوییم

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

محمد رضا دهقان

محمدرضا یک بچه فوق العاده شیطان، پرنشاط، جسور، شجاع و در عین حال احساساتی، دلسوز و مقید بود.

او همیشه می‎گفت: فردی اگر می‌خواهد حزب‌اللهی باشد باید یک حزب اللهی شیک پوش باشد که وقتی بقیه می‌بینند، از پوششش لذت ببرند. هم مرامت و هم ظاهرت را ببینند.

اصرار داشت از زندگی‌اش باید لذت ببرد. با اینکه شاد بود و لذت می‌برد اما حدود خودش را هم رعایت می‌کرد

.

🌹خاطره ای از شهید مدافع حرم محمدرضادهقان به روایت خواهر بزرگوارشان.

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

وعده ما

سلام به همه.در یوم الله همه شما را میبینیم که مرگ بر آمریکا گویان به جنگ با تکبر میرویم.وعده ما ٢٢ بهمن 

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

سعید سلیمی

🔹پیکر مطهر شهید مدافع حرم سعید سلمی 🌺🌿🕊 


بعد از ۹۹ روز بازگشت  و در تاریخ ۱۹ بهمن ۹۴ در استان مرکزی خاکسپاری شد


🔹 تاریخ_شهادت ۹۴/۸/۹


🔹از پیکر مطهرش فقط چند تکه استخوان باقی موند


🔹شهید در جلوترین سنگر با ارتش النصره مبارزه می کردن

و به دلیل تیر خوردن نتونستن خودشونو به عقب برگردون

وپیکر به دسته ارتش النصره میفتن


🔹از مربیانه کاراته استان مرکزی بودند


🔹دومین شهید مدافع حرم اراک


🔹از تکاوران تیپ ۷۲  سپاه روح الله

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

به_نقل_از_دوستان_شهید

خواب_مادر_شهید_زارع_قبل_شهادتش 🕊🌹🌿

.

بسم رب الشهدا

امروز که پیش مادرش بودم یه چیزایی گفت که بی تابم کرد..

میگفت هر چند وقت یه بار تماس میگرفت چهل و پنج روز از رفتنش گذشته بود

بهش گفتم مادر نمیای؟؟

گفت مامان از تو انتظار نداشتم مادرش میگفت خیلی ازش عذر خواهی کردم ازش...گفت مامان من نمیتونم بیام با چ رویی برگردم چجوری سرمو بلند کنم و خانواده ی شهدا رو ببینم؟؟..

___________________________________________

میگفت دیشب دیدم تو خواب شهید شد و افتاد من بغلش کردم سریع همه رو بیدار کردم گفتم صالح شهید شده همه گفتن ن آروم باش ایشالله ک چیزی نیس امروز که خبر شهادتشو دادن دیدم همون ساعتی ک من خوابشو دیدم شهید شد

___________________________________________

میگفت منتظرم بدن پاکشو بیارند من کف پاشو ببوسم آخه با پای خودش خودش رفت تا دفاع کنه دستاشو ببوسم آخه با این دستها جنگید حتی یه بار تلفنی بهش گفت پسر یه بار بیا دست و پاتو ببوسم و بعدش برو..

___________________________________________

حرف آخر

گفت همه دعام این بود بدنش دسته دشمنا نیوفته آخه طاقت ندارم

الهی فدای دلت بشم مادر

فدای دل مادر شهدای گمنام و مفقود

شهید_عبد_صالح_زارع

شهادت_در_حین_آزادسازی_نبل_والزهرا

  • شهید گمنام