پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

ما در این سایت به شهدان دفاع مقدسمان میگوییم که همیشه ما پشت شما هستیم.
هزینه کپی برداری: یک فاتحه برای گذشتگان و شهدا.

آخرین نظرات
نویسندگان

۳۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

کتابچه ی دعای کمیل باهاش بود.

بعد از هر نمـــازی؛

فرازهایے از دعــا را مےخواند.

یک بار به شوخے بهش گفتم :

آقا محمد، دعای کمیل ما شب های جمعه است؛ چرا شما هـــر روز بعد از هر نمازی دعا مےخـــــوانی ؟

گفت : مگر انسان فقـــط شب های جمعه به خـــــدا نیـــاز دارد ؟!

ما هر لحــــظه به خدا احتـیاج داریم !

دعــــــا کردن،

پاســـخ به همین نـــیاز ماست.

شهید محمدباقر حبیب اللهی

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

خیانت.......

خیانت ......

موضوع تازه ای نیست .. قبلا به کسی که در جنگ به نیروهای خودی پشت میکرد میگن خائن😔

کم کم  این کلمه رنگ و بوی تازه ای به خود گرفت و وارد مسائل روزمره نیز شد .....😔

به کسی که در امور کسب و کار کم فروشی میکرد و جنس نامرغوب  پخش میکردگفته شد 😔.......

این کلمه به مرور زمان پیشرفت شایانی داشت تا جایی که به خانواده 

بله به تنها نقطه ی امن یعنی  خانواده نیز ریشه دواند .....😔🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵 

خیانت به همسر به فرزند به عهد وپیمان ها........

خیانت به پدر به مادر به اعتمادی که به دختر دارند به پسر دارند وقتی که از خانه خارج میشود.....🌵🌵🌵🌵🌵😔 

به کجا چنین شتابان ....✋✋✋✋✋✋✋✋⚠⚠⚠ 

تاوان خیانت را چه کسی خواهد داد 

والَّذین‌َ یَرمون‌َ اَزوَجَهُم ولَم یَکُن لَهُم شُهَدأُ اِلاّ اَنفُسُهُم فَشَهـَدَة‌ُ اَحَدِهِم اَربَع‌ُ شَهـَدَت‌ٍ بِاللّه‌ِ اِنَّه‌ُ لَمِن‌َ الصّـَدِقین # والخـَمِسَة‌ُ اَن‌َّ لَعنَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ اِن کان‌َ مِن‌َ الکـَذِبین‌; (نور، 6 و 7)

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

ببخشید دوستان قابل وبلاگ شاید برای بعضی ها زیبا نبود(ازجمله خود من)و به قالب وبلاگ اعتراض کردند و ما هم به این قالب رضایت دادیم ما تابع شما هستیم و اگر بگویین قالب را باز عوض کن چشم عوض میکنم

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفحانی آمد و گفت: 

سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه کلید از شما می‌خواهم! 

قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، 

قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی فرمود: 

برای قفل اول،نمازت را اول وقت بخوان. 

برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. 

برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!

شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.

...

اللهم عجل لولیک الفرج

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

میلاد پر سعادت حضرت محمد(ص)و امام جعفر صادق(ع) بر همه مسلمانان جهان مبارک

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

میلاد پر سعادت حضرت محمد(ص)و امام جعفر صادق(ع) بر همه مسلمانان جهان مبارک

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

میلاد پر سعادت حضرت محمد(ص)و امام جعفر صادق(ع) بر همه مسلمانان جهان مبارک

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

میلاد پر سعادت حضرت محمد(ص)و امام جعفر صادق(ع) بر همه مسلمانان جهان مبارک

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

میلاد پر سعادت حضرت محمد(ص)و امام جعفر صادق(ع) بر همه مسلمانان جهان مبارک

💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

میلاد پر سعادت حضرت محمد(ص)و امام جعفر صادق(ع) بر همه مسلمانان جهان مبارک

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

حرم زینب عجب حال و هوایی دارد

سوریه فیض شهادت چه صفایی دارد

بنویسید ب روی کفن این شهدا

چقدر عمه سادات فدایی دارد


اللهم ارزقنا شهادت


اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

مادر

بنام مادرم


یکی بهم گفت میخای بری بهشت؟


گفتم نه،

اونجا فقط جای مادراس!!!


گفت:

مگه نمیخای کنار مادرت باشی؟

گفتم:

نه دیگه،،،،،،،


این دنیاشو ازش گرفتم جوونی و روزای خوبشو واسم گذاشت!!!

پیر شد تا من جوون شم

زشت شد تا من خوشگل شم

غصه خورد تا من بخندم

کهنه پوشید تامن نو باشم

گرسنه خوابید تا من حسرته چیزی رونخورم


دیگه نمیخام تو بهشت هم شب و روز حواسش بمن باشه...

بذار حداقل اونجا برا خودش راحت زندگی کنه!


کاش فقط "یک روز" مادرم برای خودش زندگی میکرد..

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

   بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم


اَللّـهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ 

صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِه 

فی هذِهِ السَّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَة 

وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِرا

ً وَدَلیلاً وَعَیْنا حَتّى تُسْکِنَه

ُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

🌷🌷🌷🌷🌷

در محضر شهدا🌷

سیره عملی سردارشهید

حاج مهدی زندی نیا

مسئول ادوات لشکرثاراللّه🌷

🌷🌷🌷🌷🌷

🌷پاسدار نمونه🌷

🌷🌷🌷🌷🌷

انتهای حسینیه نشسته بود اول  باورش نمی شد اسمش را به عنوان پاسدار نمونه لشکر خوانده اند وقتی همه راه را برایش باز کردند که برود جلو و هدیه اش را از حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر بگیرد ارام ارام رفت ولی شانه هایش میلرزید و اشک روی گونه هایش سر می خورد با صدای لرزان می گفت:نه من نمونه نیستم. من لیاقت این را ندارم. همه ی کار ها را بسیجی ها می کنند,حالا من...  نه, من پاسدار نمونه نیستم...  من نمونه نیستم،نمونه بسیجی ها

هستن......😭

🌷🌷🌷🌷🌷

کاش ما هم بشویم مثل شما بشویم

    ای شهدا

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

شدند.


*****************


 وقتی کنسروها را پخش می کرد، گفت "دکتر گفته قوطی ها شو سالم نگه دارین."


 بعد خودش پیداش شد، با کلی شمع.


توی هر قوطی یک شمع گذاشتیم و محکمش کردیم که نیفتد.


 شب قوطی ها را فرستادیم روی اروند.


عراقی ها فکر کرده بودند غواص است، تا صبح آتش می ریختند.


 *****************


گفتم :


"دکتر جان، جلسه رو می ذاریم همین جا، فقط هواش خیلی گرمه. این پنکه هم جواب نمی ده. ما صد، صد و پنجاه تا کولر اطراف ستاد داریم، اگه یکیش را بذاریم این اتاق...".


گفت


"ببین اگه می شه برای همه ی سنگرا کولر بذارید، بسم ا... آخریش هم اتاق من."


 *****************


هر هفته می آمد، یا حداکثر ده روز یک بار.


 از اول خط سنگر به سنگر می رفت. بچه ها را بغل می کرد و می بوسید.


 دیگر عادت کرده بودیم.


یک هفته که می گذشت، دلمان حسابی تنگ می شد.


*****************


 برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو.


یک بار به ش گفتم "چرا سر نماز این طورمی کنی؟"


 گفت:


"وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ت صاف باشد."


با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است.


*****************


 از فرمان دهی دستور دادند "پل را بزنید."


 همه ی بچه ها جمع شدند، چند گروه داوطلب. دکتر به هیچ کدام اجازه نداد بروند. می گفت "پل زیر دید مستقیم است."


         


صبحی خبر آوردند پل دیگر نیست. رفتیم آن جا. واقعا نبود. گزارش دادند دکتر و گروهش دیشب از کنار رود برمی گشتند


می خندیدند و برمی گشتند.


 *****************


ناهار اشرافی داشتیم ؛ ماست.


سفره را انداخته و نینداخته، دکتر رسید.


دعوتش کردیم بماند. دست هاش را شست و نشست سر همان سفره.


یکی می پرسید


 "این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد سرکشی، چی شد پس؟"


*****************


 دکتر آرپی جی می خواست، نمی دادند.


می گفتند دستور از بنی صدر لازم است.


تلفن کرده بود به مسئول توپ خانه. آن جا هم همان آش و همان کاسه. طرف پای تلفن نمی دید دکتر از عصبانیت قرمز شده.


 فقط می شنید که "من از کجا بنی صدر رو گیر بیارم مجوز بگیرم؟" رو کرد به من، گفت "برو آن جا آرپی جی بگیر. ندادند به زور بگیر برو عزیز جان."


*****************


 با خودش عهد کرده بود تا نیروی دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس می رفت، نه شورای عالی دفاع.


 یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود گفت "به دکتر بگو بیا تهران." گفتم "عهد کرده با خودش، نمی آد.


" گفت "نه، بگو بیاد. امام دلش برای دکتر تنگ شده."


 به ش گفتم. گفت "چشم. همین فردا می ریم."


*****************


داشت منطقه را برای مقدم پور، فرمان ده جدید، توضیح می داد.


مثل همیشه راست ایستاده بود روی خاک ریز. حدادی هم همراهشان بود.


 سه نفر بودند؛ سه تا خمپاره رفت طرفشان. اولی پانزده متری. دومی هفت متری وسومی پشت پای دکتر، روی خاکریز.


 دیدم هرسه نفرشان افتادند. پریدیم بالای خاک ریز. ترکش خمپاره خورده بود به سینه ی حدادی، صورت مقدم پور و پشت دکتر.


*****************


بعد از دکتر فکر کردم همه چیز تمام شده، تمام تمام.


وصیت نامه اش را که خواندند، احساس کردم هنوز یک چیزهای کوچکی مانده.


یک چیزهایی که شاید بشود توی جبهه پیدایشان کرد.


رفتم وماندگار شدم ؛


 به خاطر همان وصیت نامه.


*****************


آخرین دست نوشته شهید چمران دقایقی قبل از شهادت ، داخل ماشین و در حال رفتن به سوی دهلاویه


  ای حیات ! با تو وداع می کنم ، با همة مظاهر و جبروتت .


 ای پاهای من ! می دانم که فداکارید ، و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آیید ؛ اما من آرزویی بزرگتر دارم . به قدرت آهنینم محکم باشید. این پیکر کوچک ؛ ولی سنگین از آرزوها و نقشه ها و امیدها و مسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید . دراین لحظات آخر عمر ، آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمت ها کرده اید . از شما آرزو می کنم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه ، ادا کنید.


 ای دست های من ! قوی و دقیق باشید .


 ای چشمان من ! تیزبین باشید .


 ای قلب من ! این لحظات آخرین را تحمل کن.


 به شما قول می دهم که پس از چند لحظه همة شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید . من چند لحظة بعد به شما آرامش می دهم ؛ آرامشی ابدی . چه ، این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم ، لحظات لقای پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد


 

برگرفته از کتاب « چمران » جلد 1 از  مجموعه کتب یادگاران

  • شهید گمنام