پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

ما در این سایت به شهدان دفاع مقدسمان میگوییم که همیشه ما پشت شما هستیم.
هزینه کپی برداری: یک فاتحه برای گذشتگان و شهدا.

آخرین نظرات
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

شهدا غواص1

دلنوشته های احساسی و تصاویر بسیار زیبا از شهدای غواص

بسم الله الرحمن الرحیم
صلوات و سلام خدا بر شهیدان عزیز که مشعل توحید را با ایثار خود بر فراز میهن اسلامی برافروختند. و صلوات و تحیات خدا بر شهیدان مظلوم غواص که با ظهور و حضور خود این فروغ خاموش نشدنی را مدد رساندند و پرچم یادهای عزیز و گرانبها و ذخیره های معنوی امت را با شکوهی هر چه تمام تر در کشور برافراشتند.
سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستم دیده شما و سلام بر ارواح طیبه و به رضوان الهی، بال گشوده ی شما. سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطّر و جان زندگان را سیراب کردید. و سپاس بی پایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظه های نیاز این ملّت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردید ناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می فرماید و غبارها را می زداید. و سلام بر شما ملّت بزرگ، وفادار، آگاه و مسئولیت پذیر که خطاب لطیف الهی را به درستی می شناسید و می نیوشید و پاسخ می گویید. حضور پرمضمون امروز شما در تشییع این دردانه های به میهن بازگشته یکی از به یادماندنی ترین حوادث انقلاب است. رحمت خدا بر شما.
و سپاس بی حد از خدای مالک دلها و سلام بی پایان بر حضرت بقیه الله روحی فداه که صاحب این ثروت عظیم است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سید علی خامنه ای
26 خرداد 1394

خبر 270 ﺷﻬﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ؟
175 ﻏﻮﺍﺹ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ.
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺷﺎﻥ ﺣﺘﯽ ﺟﺎﯼ ﺟﺮﺍﺣﺖ ﻧﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻋﺮﺍﻗﯽ!!! ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭﺷﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩاند.
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺧﺎﮎ ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﻭ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﯼ، ﺍﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ؟!!!
ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺕ؟ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻼﯼ ﻭﻃﻦ؟ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ؟
ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﻫﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺩ؟ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﯽ ﺩﺭ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ؟
به این که دیگر ظالمی و شخصی به بیت المال دست درازی نخواهد کرد؟
دیگر اختلاسی در ایران اسلامی نخواهد شد؟!!!
ایران چند ساله گلستان و آباد خواهد شد؟
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ … ﻓﻘﻂ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﺸﺪ.
ﺧﺠﻞ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﮐﻪ ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﺮ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﺩر.
دلنوشته های احساسی و تصاویر بسیار زیبا از شهدای غواص
تصورش هم زنده به گورم میکند..
هوایِ داغِ جنوب..
لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکیِ، غواصی..
درست تا زیر لبت را محکم پوشانده..
دست و پاهای بسته..
دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوان، زخمی و ترسیده ات..
نمیدانی چه میشود.. تیر خلاص یا شکنجه در اردوگاه..؟؟!
اما..
صدای بلدوزر، وحشت را در نفست به بازی میگیرد..
ترس.. چشمهای مادر.. دستهای پدر.‌. زبان درازی های خواهر.. کتانی های برادر.. گل کوچک با توپ پلاستیکی با بچه های محل.. آب یخ که شقیقه ات را به درد میآورد..
آخ.. خدایا به دادم برس.. تنهایِ تنها..
بلدوزر، پذیرایی اش را آغاز میکند..
خااااااک.. خاااااک
نفست را حبس میکنی به یادِ زمان خریدن برای زندگی در زیر آب..
صدای ِ فریادهایِ خفه ی دوستان، قلبت را تکه تکه میکند..
بدنت رویِ زمین داغِ، زیر خاکِ سرد، چسبیده به لباسِ غواصی، آتش میگیرد..
دستهای بسته ات را تکان میدهی..
دلت با تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب میکند..
هوا برای نفس کشیدن نیست..
اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی..
اما انگار خاک ظالم است.. هی سنگین و سنگین تر میشود..
دلت نفس میخواهد..
ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی زندگی را‌‌..
مهمان نوازی میکنی..
عمیق..
اما خاک..
فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود..
خدایا..
کی تمام میشود..
صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات را میشنوی..
دوست داری گریه کنی و مادر باشد تا بغلت کند..
کاش دستانت را محکم نمی بست..
حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی..
نه نفس..
نه دستانی باز، برایِ جان دادن..
گرما و گرما و گرما..
خدایا دلم مردن میخواهد..
مادر بمیرد..
چند بار مردنت تکرار شد تا بمیری؟؟؟!!!!

  • ۹۴/۰۸/۲۴
  • شهید گمنام

شهدا غواص

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی