پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

ما در این سایت به شهدان دفاع مقدسمان میگوییم که همیشه ما پشت شما هستیم.
هزینه کپی برداری: یک فاتحه برای گذشتگان و شهدا.

آخرین نظرات
نویسندگان

۳۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

فکرش را بکنید ...🌴


یه بچه ی 3 ساله وقتی پدرش رو میبینه !


چه شیطنتهایی که براش میکنه ، از همه چیز براش تعریف میکنه و ...


اما وقتی رقیه سر بابا رو دید ...


از زبان رقیه:


بابا جانم دست دشمن از صورت من بزرگتر است...


لا اله الا الله ، یک ضربه زد دو گونه ی زرد من کبود شد...


خدا کند عمویم نبیند که غوغا میکند...😢

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله !!!


.

.

.


.

.

.


.

.

.


در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.


گناهان یک هفته او اینها بود :


شنبه : بدون وضو خوابیدم .

یکشنبه : خنده بلند در جمع .

دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .

سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .

چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .

پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .

جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات .


راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :

 دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...


ما چی؟؟؟؟؟؟

کجای کاریم؟؟؟!!!!حرفامون شده رساله توجیه المسائل!!


۱_غیبت…تو روشم میگم

۲_تهمت…همه میگن

۳_دروغ…مصلحتی

۴_رشوه...شیرینی

۵_ماهواره...شبکه های علمی

۶_مال حرام ...پیش سه هزار میلیارد هیچه!

۷_ربا...همه میخورن دیگه 

۸_نگاه به نامحرم...یه نظر حلاله

۹_موسیقی حرام....ارامش بخش

۱۰_مجلس حرام... یه شب که هزار شب نمیشه  

۱۱_بخل...اگه خدا میخواست بهش میداد          


شهداواقعاشرمنده ایم😔😥

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

هنوز آفتاب کامل غروب نکرده بود.مثل همیشه پدر رو مجبور به بستن مغازه کرد. می گفت: کار کردن وقت نماز برکت نداره، بریم مسجد، بعد که برگشتیم خودم همه کارها رو می کنم. اینطوری پولی که در می آوردید دیگه شبهه نداره،آدم رو هم به یه جایی می رسونه...

 منبع: کتاب دریادلان 2

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

با سلام


دهه اول محرم الحرام هر شب به نام یکی از شهدای واقعه عاشورا رقم خورده است.


در زیر نام معروفترین آن ها را میاوریم :



شب اول . مسلم بن عقیل :


به مناسبت اولین شهید کربلا قبل از واقعه عاشورا.





شب دوم . ورود به کربلا :



به مناسبت ورود امام حسین به کربلا.





شب سوم . حضرت رقیه :


دردانه ی 3 ساله اباعبدا... که به فاطمه صغری معروف بود.

او در 3 صفر و در شام به شهادت رسید.





شب چهارم . حر یزید بن ریاحی :


به نشانه باز بودن در توبه تا اخرین لحظات است.

حر جذاب ترین الگو برای توبه کنندگان است. 

این شب به فرزندان حضرت زینب نیز منسوب میشود.





شب پنجم . حضرت عبداله بن حسن :


کودک 10 ساله که اخرین شهید کربلا قبل از مرگ اباعبدا... وکوچک ترین شهید در صحنه قتلگاه می باشد که با پای خود به میدان میرود.




شب ششم . قاسم بن حسن :


نوجوان 14 ساله ای که مرگ را درکامش از عسل شیرین تر دانست.





شب هفتم . علی اصغر :


او فرزند کوچک امام حسین است این طفل 6 ماهه آب می خواست. جرمش مگر چه بود؟

که حرمله تیری سه شعبه را به گلوی این حضرت زد؟




شب هشتم . علی اکبر :


وی اولین مردی بود که از قبیله بنی هاشم به میدان رفت.او نشانه سبقت در شهادت است.




شب نهم . تاسوعا :


شب ستاره 34 ساله کربلا. پرچمدار سپاه. برادر اباعبدالله.

سقای دشت کربلا. شب وفادار ترین یاور.

سلطان ادب...

شب ابوالفضل العباس...




دهم . عاشورا :


روز بردباری.وفاداری.شهامت.ایثار.صبوری...

روز اباعبدالله الحسین

اگر این قیام چنین روزی را نداشت چگونه میخواست بر پیشانی تاریخ بدرخشد؟

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

دانش آموز امتحان جغرافی داشت.


سوال این بود:


تنها قمرکره زمین چه نام دارد؟


میدونست "ماه" هست ولی با عشق نوشت:


"قمر بنی هاشم(ع)"


معلمش بامعرفت، نمره شو داد و کنارش نوشت: 


ناز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد،


نمک عشق ابالفضل چشیدن دارد! لبیک یا ابالفضل

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰
هدیه حاج حسنعلی نخودکی به امام ره

ازحضرت آیت‌الله آقا موسی شبیری زنجانی نقل شده است که: در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام درصحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید درحدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می گوید: من درحال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می آید و می گوید چه کار دارید؟

امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (ع) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟

حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و درهر جائی به کار نبرید؟

امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند:نه نمی توانم  چنین قولی به شما بدهم.

حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد وفرمود:حالا که نمی توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می دهم و آن این که :

بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هوالعلی العظیم» می خوانی .

و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(س) را می گویی .

وبعد سه بار سوره توحید «قل هوالله احد» را می خوانی .

و بعد سه بار صلوات می گویی:اللهم صل علی محمد و آل محمد

و بعد سه بار آیه مبارکه: و من یتق الله یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله، بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدراً؛ (طلاق/2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جائی که گمان ندارد روزی می دهد، و هرکس برخداوند توکل کند کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان خود را به انجام می رساند، و خدا برای هرچیزی اندازه ای قرار داده است.) را می خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.


  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

خاطره شهدا

♦️خاطره شهدا♦️



یازده دوازده ساله بود و داشت با بچه ها بازی می کرد

زن دایی صداش کرد و گفت: بیا ناهار حاضره

اومد سر سفره نشست اما دست به غذا نمیزد

زن دایی با تعجب گفت: مگه گرسنه نیستی ؟ چرا نمی خوری؟!!!

همونطور که سرش پایین بود گفت: میشه خواهش کنم چادرتون رو سرتون کنین؟

زن دایی وقتی دید با این سن و سال اینقدر مقیده خوشحال شد

رفت چادرش رو سرش کرد تا محمد علی راحت غذا بخوره


 خاطره ای از زندگی رئیس جمهور شهید محمد علی رجایی

منبع: کتاب سیره ی شهید رجایی ، صفحه 34

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

مردفقیرى بودکه همسرش از ماست کره میساخت و او آنرا به یکى از بقالی های شهر میفروخت،آن زن کره ها را بصورت دایره های یک کیلویى میساخت. مردپس ازفروختن کره ها،در مقابل مایحتاج خانه رامیخرید.          روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامیکه آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود،او از مردفقیر عصبانى شدو روز بعد به مردفقیر گفت: دیگر از تو کره نمیخرم،تو کره را بعنوان یک کیلو به من میفروختى در حالیکه وزن آن 900 گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم،بنابراین یک کیلو شکر ازشما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را بعنوان وزنه قرار دادیم! مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید ...!!!!   

یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته میشود...



این یعنی از هر دست بدهی از همان دست میگیری...

  • شهید گمنام
  • ۱
  • ۰

خواب دیدم کہ شدم زائر 

بین الحرمین



صبح گفتم بہ خودم هر چہ 

صلاح است حسین


آرزوی حرمت کرد مرا دیوانہ


انت مولا و انا...!هر چہ صلاح است حسین

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

السلام علیک یا ابوالفضل العباس

  • شهید گمنام