پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

ما در این سایت به شهدان دفاع مقدسمان میگوییم که همیشه ما پشت شما هستیم.
هزینه کپی برداری: یک فاتحه برای گذشتگان و شهدا.

آخرین نظرات
نویسندگان

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مطالب بسیار زیبا درباره شهدا غواص» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

کاش از ما نپرسند!

ای کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کرده ایم؟!

از این سوال سخت شرم دارم. از اینکه اینقدر رفاه زده ام.

از صدای خواب آلوده ام شرم دارم.

اصلاً مگر صدای خواب آلود من به گوش کسی خواهد رسید.

و می دانم که اگر امروز با جماعت شهدا مواجه شوم همان کلام نورانی

امیرالمومنین علیه السلام را خواهم شنید؛ آنجا که به مردم دنیا طلب کوفه فرمودند:

سوگند! اگر ما هم مثل شما (راحت طلب) بودیم،عمود دین برپا نمی شد.درخت

اسلام خوش شاخ و برگ و خوش قد و قامت نمی شد. به خدا قسم از این به بعد

خون خواهید خورد و… ( نهج البلاغه / خطبه ۵۶)

می دانم که اگر با شهدا مواجه شویم آنان خواهند گفت:

اگر ما هم مثل شما پای ارزش های انقلاب کوتاه می آمدیم،امروز نهال انقلاب به

این شجره طیبه ، تبدیل نمی شد. شجره ی زیبایی که اصل آن ثابت و شاخ و برگ

آن در آسمان هاست.

اما احساس می کنم باید باز خوانی دوباره ای از فرهنگ جهاد و شهادت داشته

باشیم تا خود را به راه و رسم مسافران ملکوت نزدیکتر نماییم…

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

سرکلاس بودیم استاد ازدانشجویان پرسید:این روزها شهدای زیادی رو پیدامیکنن ومیارن ایران…
به نظرتون کارخوبیه؟؟
کیا موافقن؟؟؟کیامخالف؟؟؟؟
اکثردانشجویان مخالف بودن!!!
بعضی ها میگفتن:کارناپسندیه….نبایدبیارن…
بعضی ها میگفتن:ولمون نمیکنن …گیردادن به چهارتا استخوووون..ملت دیوونن!!”
بعضی ها میگفتن:آدم یادبدبختیاش میفته!!!
تااینکه استاد درس روشروع کرد ولی خبری ازبرگه های امتحان جلسه ی قبل نبود…همه ی ما سراغ برگه هایمان رو گرفتیم …..ولی استاد جواب نمیداد…
یکی ازدانشجویان باعصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟شما مسئول برگه های مابودی؟؟؟
استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شماهستم…
استاد گفت:من برگه هاتون رو گم کردم؟؟؟ونمیدونم کجاگذاشتم؟؟؟
همه ی دانشجویان شاکی شدن؟ ؟؟
استادگفت:چرا برگه هاتون رو میخواین؟
گفتیم:چون واسشون زحمت کشیدیم…درس خوندیم…هزینه دادیم…زمان صرف کردیم…
هرچی که دانشجویان میگفتن …استاد روی تخته مینوشت…
استادگفت:برگه های شمارو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
یکی ازدانشجویان رفت و بعدازچنددقیقه بابرگه های ما برگشت …
استاد برگه ها رو گرفت وتیکه تیکه کرد…صدای دانشجویان بلندشد…
استادگفت:الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین!!!!چون تیکه تیکه شدن!!!!
دانشجویان گفتن:استاد برگه هارو میچسبونیم…
برگه ها رو به دانشجویان داد…وگفت:شما ازیک برگه آچارنتونستید بگذرید
…وچقدرتلاش کردید تا پیداشدن…
پس چطورتوقع دارید مادری که بچه اش رو بادستای خودش بزرگ کرد …وفرستاد جنگ…
الان منتظره همین چهارتااستخونش نباشه…
بچه اش ومیخواد حتی اگه خاکسترشده باشه…
چنددقیقه همه جا سکوت حاکم شد!!!!!!
وهمه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن…!!!!
تنها کسی که موافق بود ….
دختـــــــرشهیـــــــدی بودکه سالها منتظر باباشه!!!!
عجب روزهاییست

  • شهید گمنام
  • ۰
  • ۰

رهبرم! خط شکنان خمینی به یاریت آمده اند…

غواصان نگران شدند و آمدند…

بسیار جای دلسوزی دارد اما بیش از اینکه دل ما بر مظلومیت آنان بسوزد دل آنها نگران ماست.
شهدا رفت و آمدشان هم ،بی حساب و کتاب نیست؛
هم رفتنشان پیام دارد و هم آمدنشان.

شهدا هیچ گاه حزبی و جناحی نبودند اما تک تک وصیت نامه هایشان را که ورق بزنیم خواهیم دید که بر پیروی محض از دستورات ولی فقیه تاکید داشته اند
و امروز آمده اند تا دوباره پشتیبان ولایت فقیه باشند.
آمده اند تا سندی باشند بر سخنان ولی فقیه زمان.

آمده اند تا به ما بگویند: اگر امروز حضرت سید علی می فرماید اجازه بازرسی از مراکز نظامی و دانشمندان ایرانی را نمی دهم ؛ نگران تکرار سرنوشتی است که جاسوسی های آمریکا بر سر غواصان شهید آورد.

آمده اند تا به ما بگویند: آهای مردمی که وقتی شنیدید حدود سی سال پیش 175 غواص با دستان بسته توسط بعثی ها زنده در خاک شده اند دلتان آتش گرفت و بر مظلومیت آنها اشک ریختید، مراقب باشید بلایی که بعثی ها با اطلاعات جاسوسی آمریکا بر سر غواصان آوردند دوباره تکرار نشود!

آمده اند تا به ما بگویند: اگر دیروز آمریکا با هواپیماهای جاسوسی اش عملیات کربلای 4 را لو داد و غواصان را دست بسته در چنگال بعثی ها انداخت ، امروز نگذارید بازرسی ها و نظارت های جاسوسان آمریکا، جان فرزندان برجسته این سرزمین را به خطر اندازد و آنان را در تیررس حملات تروریستی اسرائیل قرار دهد.

آمده اند تا به ما بگویند: گمان نکنید با بازرسی های مشروط و مدیریت شده می توانید جلوی جاسوسی دشمن را بگیرید. هوشیار باشید و بدانید دشمن، خیلی خوب بلد است مدیریت شده هم جاسوسی کند. به خون غلطیدن شهدای هسته ای گواه این مدعاست.

175 غواصی که مظلومانه با دستان بسته زنده در خاک شدند؛ امروز آمده اند تا جلوی بسته شدن دستان نخبگان هسته ای و دفاعی کشور را بگیرند. آنان مستقیم پای حرف های شهدای هسته ای نشسته اند و از خون دل خوردن هایشان خبر دارند.

آمده اند تا به ما بگویند:
آمریکا دیروز ما را تحریم کرد و امروز شما را.
دیروز از عملیات های ما جاسوسی می کرد و امروز از پیشرفت های هسته ای و دفاعی شما جاسوسی می کند.

دیروز صدام را تجهیز کرد و به جان ما انداخت و امروز داعش و تفاله های بعثی را پرورش داده و برای امنیت شما خط و نشان می کشد و جاسوسانش را در قالب بازرسان آژانس به ایران می فرستد.

 175 غواص با دستان بسته ، زنده زیر خاک رفتند اما زیر بار حرف زور نرفتند.

رهبرم، شهدا به یاریت آمدند….

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

سلام بر_١٧۵شهیدغواص

حتم دارم …
دل آن سرباز بعثی که پشت لودر نشسته بود تا خاک رویتان بریزد، با شنیدن این یا حسین ها لرزید اما به روی خودش نیاورد.
حتم دارم …
وقتی چشم آن سرباز عراقی به چشم آن نوجوان افتاد که گوشه گودال سرش را بسوی آسمان گرفته بود و یا زهرا میگفت، دلش لرزید اما به روی خودش نیاورد.
حتم دارم …
وقتی آن گودال بزرگ پر شد و صدای فریادهایتان خاموش شد، دل آن فرمانده لعنتی لرزید اما به روی خودش نیاورد.
حتی سیگارهای مکرر هم نتوانست تصویر چهره های معصوم شما در آن لحظه های پایانی را از خاطره اش محو کند.
حتم دارم …
اگر‌ آن فرمانده زنده باشد، هنوز هم چهره های شما را خوب بخاطر دارد، با جزئیات …
حتم دارم …
هنوز هم از شما میترسد؛ حتی با همان دست های بسته.
حتم دارم …
هنوز صلابت نگاه شما کابوس روز و شبش باشد …
. .
شادی روح شهیدان صلوات

??????

تقدیم به پروانگان آبی عرش
—–غواصان عزیز
عطر گلها را ز صحرا برده اند
یا ز ما شوق تمنا برده اند
با پرستوهای آبی پوش خاک
آسمان را سمت دریا برده اند
یکصد و هفتاد و پنج آئینه را
با حریر نور بالا برده اند
تا ز دشت عشق آوردند گل
داغ مجنون را ز لیلا برده اند
عرشیان دل داده تر از خاکیان
گوهر ما را به یغما برده اند
از عطشگاه زمین کربلا
جام نوشان بلا را برده اند
در حریم عاشقان کهنه کار
عشق را بهر تماشا برده اند
باز دریایی ترین غواص را
ماورای شهر گلها برده اند
اللهم عجل لولیک الفرج
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

از زبان پدر غواصان شهید

آمدی سوی وطن،خسته نباشی پسرم
آبرو دادی به من،ای گل بی بال و پرم

حسرت دیدن تو موی مرا کرده سفید
ز فراق تو خم افتاده میان کمرم

مرد دریا دل من،موج حریف تو نبود
ز چه رو غرق شدی،دور شدی از نظرم؟!

سالها بود و نبودت همه روز و همه شب
لحظه لحظه به خداوند قسم زد شررم

آمدی باز کنارم که نگاهت بکنم
پیش چشمان منی، بر سر تو نوحه گرم

ز چه پنهان شده دستان تو پشت کمرت؟!
با پدر دست بده،شعله نکش بر جگرم

صورتت خاکی شده مرغک پر بسته ی من
آنچنانی که زمین خورده علمدار حرم

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

نصف تاریخ عاشقى ، “آب” است
قصه هایى عمیق و پُر احساس

قصه هایى پُر از فداکارى
قصه هایى عجییب ، اما خاص

قصه ى آبِ چشمه زمزم
زیر پاکوبه هاى اسماعیل

قصه نیل و حضرت موسى
قصه ى آن گذشتنِ حساس

قصه ى حفظِ حضرت یونس
توى بطن نهنگ ، در دریا

یا که نفرین نوحِ پیغمبر
بر سر مردم نمک نشناس

قصه ظهر روز عاشورا
بستنِ آب روى وارث آن

کربلا بود و یک حرم ، تشنه
کربلا بود و حضرت عباس

بین افسانه هاى آب و جنون
قصه ى تازه اى اضافه شده

قصه ى بیست و هفت ساله اى از
صد و هفتاد و پنج تا غواص
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

نِنه ش میگفت بُواش قنداقه شو دید
رو بازوش دس کشید مثل همیشه
می گفت دِستاش مثه بال نِهنگه
گِمونم ای پسر غِواص میشه

نِنه ش میگفت: همه ش نزدیک شط بود
میترسیدُم که دور شه از کنارُم
به مو میگف : نِنِه میخام بزرگ شُم
بِرُم سی لیلا مرواری بیارُم

نِنه ش میگفت نمیخاستُم بره شط
میدیدُم هی تو قلبُم التهابه
یه روز اومد به مو گفت: بل بِرُم شط
نفس ،مو بیشتِر از جاسم تو آبه

زِد و نامردای بعثی رسیدن
مثه خرچنگ افتادن تو کارون
کِهورا سوختن ،نخلا شکستن
تموم شهر شد غرقابه ی خون

نِنه ش میگفت روزی که داشت میرفت
پسین بود؟ صبح بود؟ یادُم نمیاد
مو گفتم :بِچِه ای…لبخند زد گفت:
دفاع از شط شناسنامه نمیخواد

رفیقاش میگن : از وقتی که اومد
تو چشماش یه غرور خاص بوده
به فرمانده ش میگفته بِل بِرُم شط
ماها هف پشتمون غِواص بوده

نِنه ش میگف جِوونِ برگِ سِدرُم
مثه مرغابیای خسته برگشت
شبی که کربلای چاار لو رفت
یه گردان زد به خط یه دسته برگشت

نِنه ش میگفت : چشام به در سیا شد
دوای زخم نمک سودُم نِیومد
مسلمونا دلُم میسوزه از داغ
جِوونُم دلبَرُم رودُم نِیومد

عشیره میگن از وقتی که گم شد
یه خنده رو لب باباش نیومد
تا از موجا جنازه پس بگیره
شبای ساحلو دمّام میزد

یه گردان اومده با دست بسته
دوباره شهر غرق یاس میشه
ننه ش بندا رو وا میکرد باباش گفت:
مو گفتم ای پسر غِواص میشه
  • شهید گمنام