پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

این وبلاگ برای شهدان ساخته شده است.

پلاک خاکی

ما در این سایت به شهدان دفاع مقدسمان میگوییم که همیشه ما پشت شما هستیم.
هزینه کپی برداری: یک فاتحه برای گذشتگان و شهدا.

آخرین نظرات
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

مرتضی آوینی ٢

ی‌کردند مرتضی مرثیه‌سرا بود، دلی عاشورایی داشت قصه وصال، روح بی‌تابش را عاشق می‌ساخت.


یکبار در دوکوهه به او گفتم: شهید داوود یکبار در زمین خیس پادگان به زمین افتاد و گریه کرد وقتی علت گریه‌اش را پرسیدم، پاسخ داد:"یاد حضرت عباس افتادم که هنگام به زمین افتادن دست نداشت، حتماً‌ خیلی سخت به زمین افتاده است".


 با شنیدن این سخن گریه مجال صحبت را از مرتضی گرفت، همانجا در پادگان نشست، ساعت‌ها به یاد غربت عباس‌بن‌علی  و داوود گریست. گوئی پرده‌های غیب را از چشمانش گرفته بودند، داوود را در زمین صبحگاه می‌دید. لب به سخن گشود، داوود باید می‌رفت.


برخاست،‌ پا برجای گام‌های داوود نهاد. مرتضی مردی آسمانی بود که پای بر خاک داشت.


منبع : کتاب هسفر خورشید.


راوی : برادر رضا برجی


************************************


معنای زندگی


مرتضی دل‌بسته بود، ناله‌های شبانه‌اش دردی جانکاه در دل داشت، که با هق‌هق گریه می‌آمیخت.

سید بارها و بارها برایمان از شهادت گفت؛ از رفتن به سوی نور، پرواز کردن، بی‌دل شدن، سجده‌گاه خویش را با خون، سرخ نمودن، و راهی بی‌پایان تا اوج هستی انسان گشودن.


به یاد دارم که در مورد زندگی و مرگ گفت:


" زندگی کردن با مردن معنی می‌یابد، کلید ماجرا در مردن است، نه زندگی کردن."


چگونه مردن برایش مهم بود.


 عاقبت خداوند آرزویش را به سر منزل مقصود رساند.


کتاب همسفر خورشید


راوی : دوست شهید


************************************


دعوا و نماز


با او حرفم شد . تقصیر من بود .


 همان وقت که دعوا می کردیم مطمئن بودم که حق بامن نیست ، امّا عصبانی بودم و چیزی نفهمیدم .


 نیم ساعت بعد یکی از بچه ها آمد دنبالم و گفت : « از وقتی بحث تون تموم شده، مرتضی رفته تو اتاق و درو بسته ، نماز می خونه . »


دو ساعت بعد ، من را دید . آمد جلو ، گرم احوالپرسی کرد . عرق سرد نشست روی پیشانیم ، از خجالت .


برگرفته از کتابچه مجموعه خاطرات شهید سید مرتضی آوینی "نشر یا زهرا (سلام الله علیها)"


************************************


لبخند خامنه ای شفقت صبح است


دلباخته ی رهبری بود ، بعد از ارتحال امام اینگونه در نوشته هایش با رهبرش بیعت کرد:


"عزیز ما ! ای وصی امام عشق ! آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند، اما شما خوب می دانید که سرچشمه ی این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست .


 خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم ، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم .


 ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم


لبخند شما شفقتِ صبح را داشت و شبِ انزوای ما را شکست .


سر ما و قدمتان ، که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان"


 


************************************


تعجب شهید آوینی از غرب زدگی بیش از حد حجه الاسلام سید محمد خاتمی (وزیر وقت فرهنگ و ارشاد)


شهید آوینی می نویسد:


«وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است ...


پیش از آنکه به بحث بپردازیم باید بگویم که حتی اگر ما به اندازه غربی ها هم نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند بودیم، اگر چه شرایط امروز ما به مراتب بهتر از این می بود که اکنون هست، اما باز هم طرح این بحث ها ضرورت می نمود...  گویا وزیر محترم ارشاد اصل را براین قرار داده اند که اسلام فقط با دور کردن مردم از این واقعیت – یعنی عرف حیات غربی و غرب زده – محقق می شود و حال که نمی توان از این واقعیت فاصله گرفت، پس ما اعتراض و انتقاد را هم کنار بگذاریم و همان طور که در برابر نشان دادن کُشتی و بکس و... تسلیم شدیم، همه آنچه را که دشمن می خواهد بر ما تحمیل کند بپذیریم  ... بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرموده اند، خلأ مبتلابهِ ما  در نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظر هیچ نقصی ندارد و نقص – هر چه هست – از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفه ای منقطع از وحی است. از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که در ذیل فلسفه یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی نخستین بار است که مواجهه ای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب روی می دهد و تا این مواجهه اتفاق نمی افتاد، حکمت نظری دین امکان نمی یافت که در صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد... 


************************************


عرفات


چند ماه پیش که از مکه برگشته بود تعریف می کرد که در عرفات گم شده . می گفت :


 « خیلی گشتم تا توانستم کاروان خودمان را پیدا کنم . من که گم بشوم دیگر چه توقعی از آن پیرمرد روستایی .»


خیلی تعجب کردم .


بعدها فهمیدم که حدیث داریم هرکس در عرفات گم بشود خدا او را پذیرفته است .


 


************************************


مروارید گم شده رهبر



همه می‌دانستند آن روز مراسم خاکسپاری

  • ۹۴/۰۹/۲۷
  • شهید گمنام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی